×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

true
true

ویژه های خبری

true
    امروز  پنج شنبه - ۳۰ فروردین - ۱۴۰۳  
true
true
فتح اصفهان و تهران توسط نیروهای پر توان بختیاری

ایران نخستین کشور خاورمیانه و جهان اسلام بود که اقدام به انقلاب مشروطه کرد . اما برخلاف مشروطه طلبی دیگر کشورهای خاورمیانه که عمدتاً نخبه گرایانه بود ، جنبش مشروطیت ایران پدیده ای مردمی بود که ریشه در همه بخش های جامعه ایران داشت. جامعه ای که استبداد و خفقان حکام جور دوران های مختلف تاریخ را چشیده بود و دیگر فطرت آزادی طلبش تحمل دیکتاتوری همه جانبه شاهان که در دوران قاجاریه به نوعی خودفروختگی ، بی کفایتی و لودگی نیز آمیخته بود ، را تحمل نکرد و اولین قدم اساسی برای کسب آزادی و دموکراسی آغاز گردید.

فارغ از آنکه برخی رهبران مشروطیت چه وابستگی هایی داشتند و نیز انحرافاتی که در بطن مشروطیت پدید آمد – که نهایتش منجر به پیدایش دیکتاتوری منحوس پهلوی گشت – کسانی هم بودند که بی هیچ منتی و بدون داشتن چشمداشتی ، مردانه و در گمنامی تمام تن به مرگ سپردند تا اولین تلاش محکم مردمسالاری ملت ایران برای همیشه در تاریخ ثبت گردد.

در این بین دلاوران قوم سلحشور بختیاری که هرگاه اندکی قدرت پیدا می نمودند آن را در راه حفظ استقلال و سرفرازی ایران صرف می نمودند ؛ جایگاه بزرگی در پیدایش و پیروزی جنبش مشروطه داشتند. تلاش در راه کسب ابتدائی ترین حقوق مدنی ، که بعدها برایش تاوان های سنگینی همچون تکه پاره شدن سرزمینشان ، سرکوب همه جانبه و ظلم های بیشماری که از سوی سلسله پهلوی اعمال شد ، پرداختند.

مردانی که رشادت شان توسط برخی مورخان مغرض ، مورد بی مهری فراوان قرار گرفت ، به امید فردایی بهتر برای ایران ، حماسه های بزرگی چون فتح اصفهان ، فتح تهران و … آفریدند که از آن ها به عنوان برگ های زرین جنبش مشروطیت یاد می شود.

در انقلاب مشروطه ، هرکدام از شهرها دارای شرایط خاص به خود بودند. از آن جمله اصفهان وضعیت پیچیده ای داشت. ظل السطان از زمان ناصرالدین شاه حاکم مطلق آن بود . گرچه در روزهای پیروزی انقلاب مشروطه ، با اصرار مردم و روحانیون اصفهان و با تصویب مجلس اول از اصفهان عزل شد ، اما دار و دسته ی او در اصفهان که در تشکیلات اداری و ترکیب اجتماعی ، سیاسی اصفهان نفوذ زیادی داشتند. فرصت را از حاکمان جدید سلب می کردند. حاج حسینقلی خان معین الدوله ، سلطان حسین میرزا نیرالدوله ،حسینقلی خان نظام السلطنه ، علاء الملک و سرانجام میرزا محمدخان اقبال الدوله ی غفاری پس از عزل او به ترتیب به حکومت اصفهان فرستاده شدند.اما نتوانستند بر اوضاع مسلط شوند.

گرچه اقبال الدوله غفاری برای تسلط بیشتر بر اوضاع استبداد شدیدی از خود نشان داد. اما در این موقع انقلابیون اصفهان که جناح با نفوذ دیگری بودند، انسجام بیشتری یافته بودند آنان انجمن فعالی تشکیل داده و چهره های فعالی چون ؛ حاج آقا نورالله نجفی ، حاج آقا محمد جوباره ای ، سید حسن مدرس سفه ای ، حاج میرزا علی اکبر شیخ الاسلام ، میرزا آقا خان محاسب الدوله ، میرزا علی اکبر خان سرتیپ و دکتر حافظ الصحه ، آنان را اداره می کردند. آنان از ایل بختیاری نیز برای مبارزه با استبداد دعوت به عمل آوردند. حاج آقا نورالله نجفی از چهره های با کفایت و فعال انقلاب مشروطه بوده و فعالیت خود را از ۱۳۱۶ هجری قمری با ابعاد گسترده ای آغاز کرده بود. تشکیل بسیج ملی در این زمان نیز از ابتکارات ویژه وی در اصفهان بود . او برای بسیج مردم بختیاری ، چهره ای مبارز و فعال که با ایل بختیاری آشنایی کامل داشت ، به میان ایل گسیل می دارد این فرد دکتر مسیح الله خان دانشور علوی بود که دارای روابط خوبی با خوانین این ایل بوده است.

در آن موقع صمصام السلطنه از ایلخانی گری بختیاری عزل شده بود ، برخی از نویسندگان عزل او را به علت پیوستن به انقلابیون قلمداد می کنند. اما خبرنگاران « تایمز» دیوید فریزر که شخصاً در این سال از سرزمین بختیاری دیدن کرده است می نویسد که صمصام السلطنه از شنیدن عزل خود بی نهایت رنجیده خاطر شد. ولی از روی احتیاط نخواست علناً بر ضد شاه اقدام کند و ترجیح داد خشم خود را پنهان دارد ولی بعداً زیر نفوذ برادرش ؛ علی قلی خان سرداراسعد تغییر عقیده داد . این مطلب که سردار اسعد در پیوستن صمصام السلطنه به انقلاب مشروطه نقش داشته است که در کتاب دانشور علوی که از چهره های فعال مشروطه خواهان اصفهان بوده نیز پیدا است.

او می نویسد : « اما ماه شعبان ۱۳۲۶ هـ . ق حاج علیقلی خان سردار اسعد که از اروپا محرمانه به بختیاری آمده بود به طور ناشناس وارد جلفای اصفهان شد و در منزل یوسف خان ارمنی معلم سابق پسر های خود سکونت اختیار کرد و بلافاصله به وسیله یک نفر بقال مسلمان که در جلفا دکان داشت ، ورود خود را به حاج آقا نورالله اطلاع داد و تقاضای ملاقات محرمانه نمود. شب همان روز حاج آقا نورالله از محاسب الدوله ، دکتر میرزا میسح خان و محمدرضا میرزا رئیس تلگراف خانه و حاج میرزا حسین خان انصاری که از اعضای محترم کمیته سری بودند دعوت به عمل آورد و نامبردگان چهار ساعت از شب گذشته به تدریج وارد منزل حاج آقا نورالله شدند. در ساعت مقرر سردار اسعد با لباس مبدل مندرس وارد شد و پس از احوال پرسی با عموم حضار ، بلافاصله دست حاج آقا نورالله و میرزا مسیح خان را گرفته برای مذاکرات محرمانه به اتاق دیگر رفت. این مذاکرات سه ساعت متوالی به طول انجامید و چون نزدیک صبح شد ، سردار اسعد به جلفا بر گشت و سایرین هر یک به منازل خود رفتند .»

وی می افزاید روز بعد سردار اسعد به طرف بختیاری حرکت کرد بنابراین فکر تصرف اصفهان و شرکت فعال بختیاری در آن از این جلسه محرمانه باید شروع شده باشد و بختیاری ها زیر نفوذ سردار اسعد اقدام به تصرف اصفهان کردند . سردار اسعد ارتباط خود را با ایل همچنان حفظ کرده و نماینده ای هم از پاریس برای ارسال پیام های لازم گسیل داشت. این نماینده که در منابع گاهی مرتضی قلی بختیاری و گاهی یوسف خان بختیاری ذکر شده است ، در تهران با محمدعلی شاه نیز ملاقات کرد اما ماموریت خود را فاش نساخت از آن طرف وقتی جنبش مشروطه خواهی در اصفهان به اوج خود رسید در انجمن مقدس اصفهان طی جلسه ای همکاری ایل بختیاری مطرح شد و دکتر مسیح الله خان همراه برادرانش ، دکتر عیسی خان و دکتر نورالله دانشور علوی به بختیاری گسیل داشتند.

حاج سیاح می نویسد ، انجمن اصفهان ، قرآنی به نزد صمصام السلطنه فرستاد و از تعدیات اقبال الدوله حاکم اصفهان دادخواهی کرد. هیات اعزامی اصفهان ابتدا با یکی از متنفذین چهارمحال به نام رحیم خان چالشتری صحبت کرد و سپس نظام صمصام السلطنه را جلب نمود و صمصام السلطنه از خوانین و بزرگان بختیاری دعوت کرد تا در ظرف یک هفته در مقر او « شلمزار» گرد شوند و در جلسه ای که قریب به دویست نفر از سران بختیاری در آن حضور داشتند، دکتر مسیح الله خان به ایراد سخن پرداخت ، جمع حاضر قول مساعدت دادند اما صمصام السلطنه از عموزاده خود ابراهیم خان ضرغام السلطنه که از مدت ها قبل بر ریاست ایل با هم اختلاف داشتند ، خوف داشت و آن را سد راه این طرح می دانست. ضرغام السلطنه زیر نفوذ رهبر فرقه دراویش چهارمحال ، حاج آقا سید احمد نوربخش بود . وی ضرغام السلطنه را تشویق می کند تا به انقلابیون بپیوندد. با تلاش دکتر مسیح خان و سید احمد نوربخش اتحاد بین اولاد حسینقلی خان ایلخانی به نمایندگی صمصام السلطنه و اولاد رضاقلی خان ایلبیگی به نمایندگی ضرغام السلطنه فراهم آمد و تصمیم فتح اصفهان در جلسه ای در قریه دزک که میزبان آن فتحعی خان سالار موید پسر امیر مفخم بود ، گرفته شد . پس از چند روز صمصام السلطنه در قریه چهاربرجی در چهار فرسنگی اصفهان با حاج آقا نورالله و برادر بزرگش آقا نجفی ملاقات کردند و طی پیمان نامه ای قرآنی مهر کردند و بدینگونه تصمیم هایی برای فتح اصفهان گرفته شد.

گویا در همین هنگام که برای اصفهان برنامه ریزی می شده است ، ابوالقاسم خان پسر بزرگ ابراهیم خان ضرغام السلطنه که حاکم قمشه ( شهرضا ) بود ، توسط اقبال الدوله دستگیر و زندانی می شود. این اقدام حاکم اصفهان حرکت بختیاری ها را تصریع می بخشد و ضرغام السلطنه در روز هشتم ذی الحجه ۱۳۲۶ هـ ق با حدود یکصد و ده سوار و پیاده طبق نظر مرشد خود با شعار « علی ولی الله » از فرادنبه به سمت اصفهان حرکت می کند و در فردای آن روز وارد اصفهان می شود و با کسب اجازه از علمای اصفهان و مرشد خود جنگ را شروع می کند و برای این اقدام دوازده نفر از برادران و خانزادگان بختیاری را به نام دوازده امام انتخاب می کند.

بلافاصله اقبال الدوله به سفارت انگلیس پناهنده می شود و دولتیان شکست می خورند .خبر فتح اصفهان در قهفرخ ( فرخ شهر فعلی ) در دهم ذی الحجه ۱۳۲۶ هـ . ق به صمصام السلطنه رسید. او طی نامه ای به ضرغام السلطنه چنین نوشت : « جناب نور چشم اجل ، رقیمه ی شریفه به مصحوب فرستاده ی مخصوص خودتان لدی الورد رسید. از بشارت واقعه و التفات های روسای روحانی مستحضر و زائدالوصف مسرور شده ، حقیقت آفرین بر اشخاصی که صاحب غیرت و حقیقتند . شهدالله عموم عهد و پیمان خودشان را بجا آوردند . حالا نوبت ماست. ان شاء الله …»

صمصام السلطنه که در ۱۲ ذی الحجه ۱۳۲۶ هـ . ق (۴ ژانویه ۱۹۰۹ م ) وارد اصفهان شد. به دنبال این اقدام حاکم اصفهان استعفای خود را نوشته و خانواده ظل السلطان خود را تحت حمایت انگلیس قرار داد. روز دوازدهم ذی الحجه صمصام السلطنه با قریب هشتصد نفر وارد اصفهان شد و بدین گونه شهر اصفهان فتح شد و این در حالی بود که آنها از کمک های بی دریغ اهالی اصفهان و اطراف برخوردار شدند.

محمد علی شاه برای چاره کار سه روز بعد از فتح اصفهان سه نفر و از جمله یک نفر بختیاری را به اصفهان فرستاد ، اما مجاهدین تهران که با هوشیاری مراقب اوضاع بودند مجدد الاسلام کرمانی را که با بختیاری ها مناسبات نزدیکی داشت ، به همراه دو نفر دیگر به اصفهان فرستادند و تلاش های فرستادگان شاه را خنثی کردند .

در همین زمان در تهران نیروهای بختیاری تحت فرماندهی امیر مفخم آماده ی رفتن به اصفهان برای مقابله با بختیاری های فاتح اصفهان شدند.مجاهدین به همین خاطر علی آقایزدی را به میان آن ها گسیل داشتند او تلاش زیادی نمود تا آن ها را از رفتن باز دارد. اما قبل از آن محمدعلی شاه که از اقدام بختیاری ها دست پاچه شده بود ، سران بختیاری مقیم تهران را جمع کرده به آن ها به قید قرآن قسم داد تا به او وفادار باشند. او حتی مقام ایلخانی گری را مجدداً به صمصام السلطنه داد. اما صمصام السلطنه اکنون بزرگ تر از آن بود که شاه فکر می کرد ، او به عنوان قهرمان ملی مطرح شده بود. سفرای روس و انگلیس از شاه خواستند تا او را به حکومت اصفهان برگزیند ولی شاه نپذیرفت.

در آن شرایط صمصام السلطنه از سردار اسعد خواست تا از طریق هندوستان سریع به ایران حرکت کند و نظر خود را طی تلگرافی به خوانین مستقر در تهران و اصفهان و بختیاری اعلام نماید . سردار اسعد نیز طی تلگراف هایی به بختیاری ، چهار محال ، تهران و اصفهان از خوانین خواست تا از اختلاف خانوادگی جلوگیری کنند تا او برسد. از طرف دیگر از تبریز و استانبول و نجف و جاهای دیگر تلگراف هایی به صمصام السلطنه و انجمن اصفهان فرستادند و او را تشویق و تائید کردند و از او خواستند تا برای رسیدن به مقصود نهایی از هیچ کوششی دست برندارد. سردار اسعد در ارائه خط مشی به صمصام السلطنه طی تلگرافی می نویسد: « البته تجلی اعلام مشروطیت و تشکیل انجمن ولایتی را کرده اید در تعویض امور حکومتی به انجمن موافق قانون مشروطت و آسایش تبعه ی خارجه و نظم شهر اقدامات فوری نمایید.»

به دنبال این تلگراف که در روز هفتم ژانویه مطابق با ۱۴ ذی الحجه صورت گرفته است در هشتم ژانویه ، صمصام السلطنه به اهالی اصفهان اعلام می کند که اگر اهالی در عرض سه روز نمایندگان خود را برای انجمن مشروطه محلی انتخاب نکنند بختیاری ها سه نفر از علما را برداشته ، از شهر خارج خواهند شد و اهالی را به اراده شاه و سربازان وا می گذارند.

در این هنگام علمای نجف اشرف نیز طی تلگراف هایی صمصام السلطنه را تقویت کردند و از او خواستند تا مالیات به دولت پرداخت نکند تا مجلس شورای ملی منعقد شود و از مردم نیز خواستند صمصام السلطنه و ضرغام السلطنه را تا مادامی که در این مقصود باشند یاری نمایند.

اگر این تلگراف های علمای نجف اشرف و انقلابیون دیگر و سردار اسعد نبود ، شاید مجاهدین بختیاری طرح جامعی برای انقلاب سراسری نداشتند.چنانکه در سوم محرم ۱۳۲۷ هـ .ق (۲۶ ژانویه ۱۹۰۹ م ) برکلی سفیر بریتانیا در ایران طی گزارشی به ادوارد گری وزیر امورخارجه آن کشور می نویسد : «صمصام در صحبت با کنسول های ما صحبت آشتی جویانه داشته است. او می گوید وقتی به او تامین جانی داده شود و به مردم اصفهان مشروطه اعطا شود ، او مایل به رجعت است . ولی اگر نیروی نظام بر ضد او بفرستند نه او اصفهان را ترک می کند و نه اهالی از او دست بردار هستند.»

در یازدهم ربیع الاول ۱۳۲۷ هـ .ق صمصام السلطنه طی تلگرافی به تهران نوشت : « چون شاه دادن مشروطیت را دریغ می دارد ، بختیاریان بر آن شده اند که بسوی پایتخت پیش بروند و درخواست های خویش را به زور شمشیر بستانند .» و بدین گونه صمصام السلطنه در برهه ای پیچیده از تاریخ ایران از رقابت های فامیلی پای به میدان سیاست نهاد. حمایت های مجاهدین ، علمای نجف و ارائه خط مشی از راه دور توسط سردار اسعد ، قریب به دو ماه او را سر پا نگه داشت تا آنکه سردار اسعد وارد ایران شد و به یک دوره تصمیم گیری های ضد و نقیض او در سیاست پایان داد.

ادوارد بروان درباره اهمیت این حرکت می نویسد : « ایستادگی تبریزیان به پایان رسیده بود و شاه برای دریافت وامی از دو دولت درصدد اعاده ی مجلسی دست نشانده بود. ولی این خودکامگی ها یکباره با پیش آمد ها درست درنیامد . چنانکه رازهای شگفتی همواره در سرنوشت این سرزمین است . این باره هم حوادث غیر مترقبه همه ی این نقشه ها را نقش بر آب کرد.»

بهـرحال سردار اسعـد با فـتح شدن اصـفهان ، راهـی ایران شد . ابـتدا با شیخ خزعـل، شیخ قـدرتمند اعـراب ” بنی کعـب ” خوزستان ملاقات کرد و با او متحد شد. سپس وارد بخـتیاری شد. متعاقب آن با خوانین قـشقایی سوگـند نامه ای را امضا کرد. هـم پـیمان شدن با خوانین و شیوخ، بسیار حیاتی بود. زیرا او برای حـرکت به سمت تـهـران، می بایستی از پشت سر مطمئن باشد. بخصوص اینکه خوانین قـشقایی و بخـتیاری با هـم رقابت دیرینه داشتـند، و شیخ خـزعـل نیز ضمن رقابت با خوانین بختیاری، با محـمد علیشاه راه مسالمت آمیزی را در پـیش گـرفته بود.

سردار اسعـد پس از عـقد قرارداد با رؤسای ایلات مذکور، درصدد اتحاد با رقـبای خانوادگی خود برآمد. خانوادهً حاج ایلخانی، مشکـل اصلی او محسوب می شد. لطفعـلی خان امیر مفـخـم، برای مقابله با تـهاجم بـختیاریها به تهـران، در قم موضع گرفته بود. برادر او نصیرخان سردار جـنگ، از محاصرهً تـبریز دست برداشته، برای پـیوستن به امیر مفـخم، راهـی قـم بود، و برادر دیگـرشان، سردار اشجع بهـمراه خسروخان سردار ظفر ( برادر سردار اسعـد ) برای جـمع آوری نیرو، بسمت بخـتیاری در حرکت بود.

تـنها غـلامحسین خان سردار محتـشم بعـنوان ایل بـیگی ایل بخـتیاری در خوزستان بسر می برد. بر خلاف برادرانش که در ضدیت کامل با سردار اسعـد بسر می بردند، زمینه های اتحاد بـین سردار محتـشم و سردار اسعـد از قـبل توسط سردار ظفر فراهـم آمده بود. سردار ظفر که به رقابتهای فامیلی خیلی اهـمیت می داد در ۱۹ رمضان ۱۳۲۶ هـجری قمری با سردار محتـشم پـیمانی بسته بود که براساس آن سردار محتـشم سوگـند یاد کرده بود تا نسبت به سردار ظفر و سردار اسعـد وفادار بماند.

بنابراین زمـینه اتحـاد برای سردار اسعـد کاملا فراهـم بود. او مجـدداً با سردار محتـشم هـم پـیمان شد. سردار ظفـر نیز از قـم بسوی بخـتیاری آمده، عـلیرغـم سوگـندی که به امیرمفـخم، مبنی بر عـدم خیانت به محـمد عـلیشاه، خودره بود، به سردار اسعـد پـیوست. او در این باره می نویسد:

” با اینکه من بر سر سوگـند و پـیمان خود ایستاده بودم، کم کم فـهـمیدم امیرمفـخم و سلطانـقـلی خان می خواهـند بـنیاد فرزندان مرحوم ایلخانی را براندازند و به مشورت و هـمدستی یکدیگـر نوشته، تمام ایلات ایلخانی را از شاه گـرفته بودند که امیر مفـخم و هـر که با او برادر کرده، هـم خیال باشد، تـقـسیم کـنند “.

سردار اشجع وقـتی که به بخـتـیاری رسید، حاجی بی بی، یکی از زنان حاج ایلخانی را با خود هـمراه کرد و به تـشویق او، زنـهـا و بچـه های منطقهً اردل به داد و فریاد پـرداخته و فرزندان حاج ایلخانی را به اتـحاد دعـوت می کردند. اما حـضور چـهـرهً بانفـوذی چـون سردار اسعـد در ایل، باعـث اتحاد بخـتیاریها شد. در عـین حال تعـدادی از بستگـان حاج ایلخانی و بعـضی از فرزندان حاج ایلخانی هـمچـنان به پـیمان خود با محـمد عـلیشاه وفادار ماندند و حتی سردار محتـشم که به سردار اسعـد پـیوسته بود، نیز به حال خود رهـا نشد، و سردار اشجع جـمعـی نیرو تـدارک دیده، به فرماندهـی شهـاب السلطنه به تـهـران اعـزام کرد.

از آنطرف سردار اسعـد با هـمراهی خوانین بخـتیاری و انقـلابـیون دیگـر، سپاهـی قریب به هـفتصد نفر جمع آوری و راهی تهـران شد. و قبل از حرکت طی نامه ای به شیخ السفرا، وزیر مخـتار اتریش، هـدف از حرکت خود را تـشریح کرد و از دولتهـای قـدرتمند خواست تا از مداخله نظامی در ایران خودداری کـنند.

در این سفر، جـمعی از روسای بخـتیاری او را هـمراهی می کردند؛ از جـمله الیاس خان صارالملک و سالار مسعـود که جزء نیروهای بخـتیاری مستـقر در تـبریز بود. آنها بطور فراری خود را به بخـتیاری رسانده بودند.

پس از حرکت سردار اسعـد، سردار بهـادر و غـلامحسین خان سردار محتـشم با سپاهی برای پـیوستن به سردار اسعـد راهی تهـران شدند و سردار اشجع با سردار ظفر به رسم ایلی هـم پـیمان شدند.

سردار اسعـد در حرکت خود به سمت تـهـران، مشکـل اصلی خود را برخورد با نیروهای بخـتیاری به فرماندهـی امیر مفـخم می دانست و تلاش زیادی نمود تا با آنها درگـیر نشود. برای این مقـصود نامه هایی به او نوشت، تا اگـر می خواهـد به شاه وفادار بماند با نیرهای دیگر درگـیر شود. زیرا درگـیری با نیروهای بخـتیاری، ایل را به خاک و خون می کشاند. سالار فاتح که جزء نیروهای مجاهـدین شمال بوده است، از عـدم تمایل سردار اسعـد به جنگ بخاطر ترس از اخـتلافات خانوادگـی سخن می گوید.

دانشور عـلوی نوشته است که امیر مفـخم و سردار جـنگ در باطن با سردار اسعـد هـمفکری داشتـند. اما این سخن بنا به مقاومت هایی که امیر مفـخم از خود نشان داده است، صحیح بنظر نمی رسد. و چـنانکه که کسروی نیز نوشته است، او تا آخر ایستادگی کرد. اسنادی نیز این سخن را تائید میکند. چنانکه سردار اسعـد طی تـلگـرافی از تهـران به صمصام السلطنه نوشته است:

“از قم حرکت کردم به ملاحضهً جـنگ برادری و حـفظ خانوادگی پهـلو خالی تمام را به چپ راه رفـته، بلکه جـنگی در خانواده فراهـم نیاید. هـر چه ملاحضه حـفظ خانواده را نمودم آخر امیر مفـخم و سردار جـنگ به لجاج اتحاد سردار محتـشم و سالار اشرف و سردار اشجع شد. تاخت و یورش سرما آورده …. “.

وی سپس کشته های دو جـناح از بختیاری ها را صد نفر نوشته است. امیر مفـخم نیز طی نامه ای به سردار محتـشم ضمن شرح درگیری و شمردن کشته ها، نوشته است: ” انشاءالله امیدوارم به فضل خداوند تبارک و تعـالی فردا یا پس فردا کارشان خـتم شود”.

بهـرحال بخـتیاریها آماده حـرکت شدند، گـرچه تصمیم جـدید شاه مبنی بر اعادهً مشروطیت آنها را مردد کرد، اما سپس به خدعهً شاه پـی بردند. در سپاه آنها، سردار اسعـد، یوسف خان امیر مجاهـد، مرتضی قلی خان صمصام و جمع دیگـری از سران بخـتیاری و دکتر دانشوری علوی حضور داشتـند.

بالاخره نیروی بختیاری در ۲۴ جمادی الثانیه ۱۳۲۷ هجری قمری وارد تهـران شد. آنها برای رسیدن به تهـران درگیریهای پراکـنده ای با بخـتیاریهای طرفـدار شاه داشتـند. اما سران مجاهـدین که با طی نزدیک به ۱۱۱۱ کیلومتر ( ۶۹۰ مایل ) توانسته بودند بهـم برسند، طی جلساتی در بادامک، طرح حمله به تهـران را ریختـند. خبرنگار تایمز می نویسد: ” حرکت ناگـهانی آنان بسی زیرکانه و بنحو درخشانی انجامید، بدون انداخـتن تیری توانستـند رخنه به شهر نمایند”.

آنان که برای ورود به تهـران با مجاهـدین تهـران هـماهـنگی هایی نموده بودند، از سوی مردم با آغوش باز مورد استـقبال قرار گرفـتـند. و پس از درگـیریهای پـراکنده، شهـر به تصرف مجاهـدین درآمد؛ و در روز جـمعه ۲۷ جمادی الثانی سال ۱۳۲۷ هـجری قمری( ۲۱ تـیر ۱۲۸۸ خورشیدی – ۱۶ جولای ۱۹۰۹ میلادی ) داستان جـنگ پایان یافت. و در ساعت ۸٫۵ صبح، شاه با پانصد تن از سربازان و بستگـان و سران و مرتجعـین بنام امیربهادر جنگ به سفارت روس در زرگـنده پـناهـند شد.

 

true
true
true
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


true