true
ما اگر درِ سؤال را به روی خود ببندیم و یا از سؤال وحشت داشته باشیم، خواهیم شد جامعهٔ بیسؤال و این صفت جامعهای است که یا خود را به کمالرسیده میبیند و یا در آن درجه از گمراهی غوطهور شده است که به ارزش سؤال واقف نیست..ّ
و این را نیز میدانیم که فرهنگ انسان، چیزی جز حاصل سؤال و جواب سؤال نیست.
چرا مشروطه ایجاد شد؟….
مشروطه بیشتر از یک جواب ندارد و آن این است که مردم عدالت میخواستند و از حکمهای ناقصی که صادر میشد خسته شده بودند و مرجعی برای دادخواهی ملت وجود نداشت.
قدمت عدالتخواهی به قدمت تاریخ بشر میرسد.
بشر همیشه طالب عدالت بوده است. چرا که بدون عدالت نمیشود زندگی کرد.
یک جامعه با اخلاق، قانون و ایمان بر سر پا میماند.
هر یک از اینها اگر سست شوند، خلل در کار اجتماع پدید میآید.
بهخصوص اخلاق که بیشتر از آن دو به عنوان ملاط اجتماع شناخته میشود.
ایمان اگر با مصالح شخصی تضاد پیدا کند، آن را به نوع دلخواه تفسیر میکنند و از کنارش میگذرند و قانون اگر ترس از مجازات به همراهش نباشد، میتواند نادیده گرفته شود.
امّا اخلاق که از عمقیترین نهاد انسانیّت سرچشمه میگیرد، تضعیفش پایهها را فرو میریزد.
انسانیّت انسان باید چنان باشد که نه از ترس از مجازات، نه از چشمداشت پاداش مادّی، و نه حتّی از امید اجر اخروی سرچشمه گرفته باشد، و اخلاق نابترین تجلّی انسانیّت انسان است.
افت اخلاقی یک ملت را نابود و منقرض میکند، برای اینکه چیزی که جلو فساد یک مملکت را میگیرد قبل از قانون، اخلاق است.
باید خود آدم تشخیص بدهد که این کار خوب نیست و نباید انجام شود.
حقوق بشر چیزی نیست که تنها حکومتها مراعاتش کنند، بلکه خود مردم باید آن را حیاتی بشناسند.
مردم باید متوجه باشند و به این نتیجه برسند که به نفع ماست که حقوق دیگران را به رسمیت بشناسیم، حقوق دیگران را مراعات کنیم و اگر چنین نکنیم، زیان متوجه خود ما میشود.
شیوع «ریا» چون در زمان، استمرار پیدا کرد، عادت میشود و جزء جداییناپذیر سیاست زندگی میگردد.
مردم صلاح خود را در آن میبینند که با روی بیرونی خود زندگی کنند، و این نیز امری عادی میشود که حکام، زعمای قوم و پیشوایان عقیدتی، «چون به خلوت میروند آن کار دیگر کنند».
نتیجه آن است که روال کارها بر ظاهر جریان یابد و نسبت به باطن همیشه شک موجود باشد..
ولی چشم به هم گذارده شود.
گناه در واقع آن عملی شناخته میشود که مردم از آن مطلع گردند؛ اگر بتواند در خفا بماند، دیگر گناه نیست..
و هنر زندگیکردن آن میشود که هر کسی بیاموزد که چگونه ضعفهای خود را بپوشاند و باطن خود را پنهان نگاه دارد که از قدیم گفتهاند:
«دزدِ نگرفته پادشاه است»!
بدینگونه زندگی میتواند به صورت یک صحنه تئاتر درآید که در آن هر کسی هم خودش هست و هم ایفاکننده نقشی که باید خود را به آن بنمایاند.
ما از این وضع باید بیرون بیاییم و اقتصادی متعادل مبتنی بر تولید و کارکرد فکری و عملی مردم ایجاد شود تا اقتصادی سالم داشته باشیم، نه اقتصاد گراینده به منبعی که در زیرزمین است و متکی به آن باشیم که تمامشدنی است.
هیچ کشور نفتزدهای نمیتواند به این صورت راه درست و اقتصاد سالمی را در پیش بگیرد.
نروژ که نفت دارد یا انگلستان، توانستهاند فائق بشوند بر اقتصاد نفتی و استعداد مردمشان را به کار اندازند و اتکاهای دیگری هم داشته باشند.
راه ایران برای پیشرفت واقعی باز است، باید هدفی را شاخص قرار دهد و با اتکا به فرهنگ انسانیاش، با اتکا به سلامت نفس پیش برود که لازمهاش این نیست که با دیگران بگومگو داشته باشیم، بلکه لازمهاش این است که نه به کسی باج بدهیم و نه از کسی باج بخواهیم.
true
true
https://sedayehammihan.ir/?p=13847
true
true