
با یک حساب سرانگشتی و بررسی کوتاه تطبیقی، میتوان دریافت که موقعیت کانادا نسبت به آمریکا از نظر مهاجرت ایرانیان، مثل کرج است به تهران برای مهاجرفرستی داخلی و کوچ و نقل و انتقال در ایران. نقل و انتقال در داخل کشور، این گونه است که گزینهی اول، اگر اهالی ولایات و شهرستانها و آنهایی که حتا در روستاها پس از مدتی کار و کاسبی و یافتن موقعیت مادی مناسب، سودای مهاجرت به سرشان بزند، پیش و بیش از دیگر نقاط کشور، کانون هدفشان تهران است؛ و در مرتبهی دوم، کرج!
دلیل رشد سرسام آور کرج و شهرستانکهای اطراف کرج در این سالهای اخیر، ناکامی و ناموفقیت کسانی است که به هر دلیل نتوانستند به تهران بروند و جایی و کاری و موقعیتی در تهران پیدا نکرده اند و ترجیح داده اند در کرج و حومه ساکن شوند.
این را مقایسه و تعمیم بدهیم به موقعیت آمریکا و کانادا و حجم انبوه مهاجران ایرانی و سفر کردهگان ابدی و مقطعی از ایران گریخته و ناگزیر و دلبخواه، که هر چه باشد و با هر کیفیتی باشند، میهن و سرزمین، از خودشان خالی و عاری است و این فقدان به نظر من غیرقابل جبران است.
خاصه، که رفتهگان در تمام حوزهها، گاه از بهترین نخبگان کشور بودند و هستند.
درد اینجاست که رفتن نخبگان از وطن، در اکثر موارد هم منتج به کامیابی رفتهگان نبوده. مشاغلی که انتظارش را میکشیدند، آنی نبوده که تصور میکردند و به مشاغل پست و درجه چندم از نظر موقعیت و اعتبار روی آوردند.
این مساله، میزان خسران را چندبرابر میکند.
یعنی یک رخداد باخت، باخت!
استثناها را کنار بگذاریم. حتا کاری به گروه و یا افرادی که بنابه ملاحظات و وقایع سیاسی و تخالف خوانی با حکومت از کشور گریختند نداریم. ولی اکثر رفتگان و مهاجران، اصولن آدم های سیاسی نبودند و نیستند و عمده ی علت مهاجرت آنان، نبود فرصت اشتغال و رفاه حداقلی برای آنان بوده.
شاید در آغاز دهه ی پنجم انقلاب، رویکرد سیاسی مقامات تصمیم گیر کشور باید معطوف به این نکته شود که ابتدا، شرایط زیست و رفاه را برای همه ی شهروندان ایجاد کنند؛ و از سوی دیگر، امکانی را فراهم آورند که مهاجران از وطن به کشور بازگردند.