×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

true
true

ویژه های خبری

true
    امروز  جمعه - ۱۰ فروردین - ۱۴۰۳  
true
true
روایتی از سفرنامه مدیران صنعت نفت به اروپا

سالها پیش ( اوایل دهه ۸۰) در روابط عمومی شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب بعنوان جوانی بیست و سه ساله مشغول به کار بودم. آن زمان مرحوم نصرت اله اسپیاری مدیرعامل و جناب آقای اسحاق رویور مدیر روابط عمومی شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب بود. من نیز در اداره انتشارات و رسانه ها در روابط عمومی زیر نظر استاد علمدار متولی الفبای خبر نویسی می آموختم. روزی بر حسب اتفاق ( سفر آقای متولی و عدم حضور آقای مرادی مهر) به همراه آقای اسحاق رویور برای حضور در جلسه ای به دفتر مهندس اسپیاری رفتیم. آن زمان دیدار با مدیرعامل صنعت نفت جنوب برای همگان به سهولت میسر نبود، مدیرعامل اُبهتی در حد وزیر داشت.چهار یا پنج منشی، مسئول دفتر و مدیرکل حوزه مدیرعامل داشت، ورودی طبقه ای که دفتر مدیرعامل در آن بود کاملا موکت بود، نرم، لطیف و تمیز.از سه اتاق گذر کردیم تا رسیدیم به دفتر کاری که مدیرعامل در آن حضور داشت. مرحوم اسپیاری با موهایی جو گندمی و کم پشت بر روی مبلی کنار میزش نشسته بود، تا رسیدیم تعارف کرد روبه رویش بنشینیم. جلیقه به تن داشت و کت خاکستری رنگ اش گوشه ای از اتاق بر روی چوب رختی آویزان بود .بوی خوش عطرش فضای اتاق را گرفته بود، مشخص بود علاقه خاصی به ادکلن دارد و اهل برند های خاص است.سرش پایین بود و کارتابل اش را چک می کرد، آقای رویور هم در خصوص جلسه آن روز توضیح می داد، من اما محو تماشای زرق و برق اتاق بودم و دائما سرم می چرخید گوشه گوشه اتاق مدیرعامل. پس از لحظاتی کارتابل را کنار گذاشت و به آجیل های که روی گل میز بود اشاره کرد و گفت: بفرمایید. گمان کنم متوجه شده بود که از ابتدای ورودم اتاقش را بر انداز می کنم، نگاهی به آقای رویور کرد و گفت: این جوان را معرفی نکردی؟ آقای رویور که همواره لبخند به لب داشت گفت: آقای زمانی هستند چند ماهی است بعنوان خبرنگار سایت نیسوک( پایگاه خبری مناطق نفتخیز جنوب) در روابط عمومی مشغول به کار شده است؛ روزنامه نگار است.

آقای اسپیاری کمی جا به جا شد و رو به من گفت: خب روزنامه نگاران و خبرنگاران در مورد من چی می گن؟من هم که جوانی خام و بدون تجربه بودم و از رعایت سلسله مراتب اداری بی اطلاع، هول شدم و گفتم: مرتب ذکر خیرتان هست.با تعجب گفت: چه ذکری چه خیری؟ من که نه آنها را می شناسم نه می بینم! گیج و منگ شدم، با خود گفتم بچه مرض داشتی الکی یه حرفی زدی. مِن و مِن کردم که آقای رویور پرید وسط و نجاتم داد: منظورش ذکر خیر عملکرد تان است. آقای اسپیاری که سالهای آخر خدمتش را می گذراند و در اوج پختگی بود کف دستش را رو به آقای رویور به نشانه این که شما بگذار خودش بگوید، گفت: یعنی نمی گن، مدیریت اش اشرافی و طاغوتی است. مث کسی که تیرش به هدف خورده از جا پریدم و گفتم: بله، دقیقا همین را می گویند، شما از کجا می دونستین( با ذوق).

صدای خنده اش بلند شد و یخ جلسه آب شد، در میان خنده متوجه شدم آقای رویور سرخ شده و لبش را گاز می گیرد فهمیدم که چه دسته گلی به آب دادم. آقای اسپیاری که سادگی توام با صداقت ام را دید گویی دل اش هوای خروج از فضای اداری کرده و می خواست با جوان ساده دلی تجربیاتش را به اشتراک بگذارد، رو کرد به آقای رویور و گفت: آقایان کی می آیند؟ ( چند دقیقه به جلسه مانده).  آقای رویور که به گمانم از همراه آوردن من به داخل دفتر مدیر عامل پیش از آغاز جلسه سخت پشیمان بود، گفت: حدود ۲۰ دقیقه دیگر. آقای اسپیاری سینه اش را صاف کرد و گفت: آقای روزنامه نگار این مملکت خیلی کار دارد، با این حرف ها هم به جایی نمی رسیم( اشرافی گری و طاغوتی)، تو اول راهی (تازه استخدام) و من آخر راه( در شرف بازنشستگی). آهی کشید و رو کرد به تابلوی روی دیوار که عکسی از چاه نمره یک مسجدسلیمان بود.

سپس گفت: یه خاطره میگم به دردت می خوره تو که روزنامه نگاری بعدها بنویس اش. مرحوم اسپیاری گفت: چند سال پیش به همراه جمعی از مدیران صنعت نفت به یکی از کشور های نفتخیز اروپایی( فکر کنم نروژ) رفتیم، برای بازدید از تاسیسات نفتی و حفاری و حضور در نشست های هم اندیشی و تبادل تجربیات.گویا سفر یک هفته ای بوده است. با حرارت، حزن و حسرت خاصی ماجرای سفر را تعریف می کرد.در میان صحبت گفت: این رو توضیح بدم که ما باید آینده نگری کنیم و تولید صیانتی رو در دستور کار قرار بدیم. کشور ما به لطف خدا با کمترین هزینه نفت را استخراج می کند اما دیگر کشور ها بویژه کشورهای که در قطب شمال( یا شما اروپا) مشغول استخراج هستند با هزینه بیشتری نفت را استخراج می کنند.

مرحوم اسپیاری ادامه داد: مدیرعامل شرکتی که میزبان ما بود دفتر مجللی داشت اما کنار دفترش یک اتاق کوچکی بود نا مرتب و در هم ریخته.روز آخر سفر و در ضیافت پایانی مدیرعامل شرکت گفت به نظرتان چیز مجهولی نمانده که تا کنون سئوال نکرده باشید؟ همگی با تعجب گفتیم خیر، آنچه لازم بود را پرسیدیم و بحث کردیم.مدیرعامل شرکت خارجی گفت: اتاق کنار دفترم و فردی که در آن است توجه شما را جلب نکرد؟ گفتیم: بله، اما نخواستیم بپرسیم، چون آن فرد سر و وضع مناسبی نداشت، اتاق اش هم به هم ریخته بود و گویا کسی به آنجا رفت و آمد نمی کند.مدیر عامل گفت: یکی یکی حدس بزنید کیست؟اعضای هیات همراه به نوبت حدسیات را گفتند. یکی گفت احتمالن از مدیران قبلی شرکت است، دیگری گفت شاید از همکاران است که در سانحه ای مشکلی برایش پیش آمده و قصد دارید کمک کنید به او، یکی دیگر به شوخی گفت: پدر زنتان است مشغول به کارش کردید تا حقوقی بگیرد و …

مدیرعامل شرکت میزبان گفت: خیر ایشان در این شرکت بالاترین حقوق را می گیرد، مشاور عالی شرکت هستند، وقتی در کاری گره می افتد به او ارجاع می دهیم تا با تفکر و پژوهش و تشکیل کارگروه های تخصصی راهکار ارائه دهد، چندین جلد کتاب نوشته و مبدع فلان فرایند و ساختار مدیریتی و اجرایی هستند.به فراخور کارش که تفکر و ایده پردازی است کسی اجازه ورود به اتاقش را ندارد، سالی یکی دو صفحه هم گزارش کار می دهد اما گزارشات اش روند کاری را دگرگون می کند.

مرحوم اسپیاری ادامه داد: آن مدیرعامل وقتی اسم پیرمرد مشاور را گفت اکثر افراد او را شناختند و برخی نیز آثار و تالیفاتش را خوانده بودند.مرحوم اسپیاری آهی کشید و گفت: کشور ما هم به مشاوران اینچنینی نیاز دارد اما همه می خواهند مدیر و رئیس شوند در دوران سی ساله خدمتم کمتر کسی را دیده ام که بخواهد کارشناس خبره ای شود یا مدیری که بخواهد مدیریت کند، بد بختی ما این است که مدیران ما کار می کنند نه مدیریت.

true
برچسب ها : ,
true
true
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


true